آتشبس ظاهرا نقطهی پایان تمام جنگها است. از فردایش آرامآرام زندگی عادی از سر گرفته میشود و تانكها، اسلحهها، نارنجكها و همهی ابزارهای جنگی روانهی انبارها میشوند...
آتشبس ظاهرا نقطهی پایان تمام جنگها است. از فردایش آرامآرام زندگی عادی از سر گرفته میشود و تانكها، اسلحهها، نارنجكها و همهی ابزارهای جنگی روانهی انبارها میشوند؛ همگی بهجز مینها. آتشبس برای هركس نقطهی پایان جنگ باشد برای مینها نیست. آنها همچنان مرموز و خاموش مثل آتش زیر خاكستر در دل خاك باقی میمانند و بیآنكه میان نظامی و غیرنظامی تفاوتی قائل باشند در یك لحظهی غافلگیرانه خودی نشان میدهند و زخمهای التیامیافتهی جنگ را دوباره تازه میكنند. مینها كجا كاشته شدهاند؟ چرا مثل هر محصول دیگری تاریخ انقضا ندارند؟
ایران هم در جنگ تحمیلی هشتساله از این یادگار تلخ مصون نماند. یادگاری به وسعت چند میلیون هکتار. از همان سال 59 عملیات خنثیسازی مینها شروع شده بود اما جنگ ادامه پیدا كرد و زمینهای آلوده، تصاعدی آلودهتر میشد. حالا بعد از سالها مینزدایی چیزی به رسیدن یك زمین پاكِ پاك نمانده. در روایت پیشرو محسن توانگر كه خدمت سربازیاش را داوطلبانه در یكی از گروههای پاكسازی ارتش گذرانده از تجربهی حضور در چنین موقعیتی میگوید. ازكاری ظریف و دشوار كه مثل هر كار تخصصی دیگری مخاطرات خودش را دارد اما چاشنیاش اینجا خطر مرگ است. مثل بندبازی كه روی خط زندگی و مرگ راه برود...